موسسه خیریه معلولین ذهنی امیرالمومنین (ع) سبزوار | مهرآسا
ایمیل موسسه payam_mehrvarzan@yahoo.com
با ما در تماس باشید ۰۵۱۴۴۶۴۶۵۵۱

سخن آغاز ۳۴ (باور کنیم… )

زندگی جاری در آسایشگاه انسان را به فکر وا می دارد. برای کسی که از آغاز فعالیت در جریان لحظه لحظه ی عمر گذشته ی آسایشگاه بوده است، بسیاری چیزها و اتفاقات علائم و نشانه های خاص خود را دارند که شاید از نگاه دیگران آن طور بررسی و دیده نشوند، یا شاید هرگز دیده نشوند تا بتوان برای بررسی آن دنبال دلیل و برهانی بود.

اما برای هر کدام ازاین وقایع و رفتارها می توان سطرها نوشت  یا ساعت ها صحبت نمود تا بتوان آن را تبیین کرده و مطلبی را که دیگران به سادگی از کنار آن می گذرند، به روشنی پذیرفت. خیلی از چیزها را باید طوری دیگر دید و یا طور دیگری قبول کرد. اما خیلی از آنها را هم باید باور کرد، باید باور کنیم که:

عشق به معنی واقعی کلمه در فضای آسایشگاه به خوبی دیده می شود. در گوشه گوشه ی آن مهرورزی جاریست. همچون ابری زاینده، باران عشق و مهرورزی بر روی تمامی ساکنان آسایشگاه در حال باریدن است. اصلا نمی توان لحظه ای را متصور شد که جای این هدیه ی الهی خالی باشد. بدون عشق و مهرورزی ثانیه های زمان در این مکان از حرکت باز می ایستد و فقط همان است که گرمایش باعث حرکت و نشاط و شادی در این تکه مقدس از زمین خدا می گردد.

 باورکنیم که: عشق و مهرورزی در وجود یک یک مردم این سرزمین مقدس خانه دارد و گاه به گاه شعله های فروزان آن دل های سرد فراوان و آشیانه های پراکنده را گرم و جمع کرده است. تبلور این مهربانی ها در رفتارهای مردم خیر و نیکوکار بومی و یا غیر بومی به خوبی دیده می شود. مردمی که در ابراز آن بر دیگران پیشی گرفته و خود را در زمره ی کسانی قرار می دهند که می توان آن ها را در شمار پاکان ونیکانآورد.ازاینرفتارهادرلحظاتگذشتهی آسایشگاه فراوان اتفاق افتاده است، ولی مثال تازه ای از آن را باید در اهداء زمین از طرف فرزندان یک خانواده برای جاودان نگاهداشتن نام پدر و مادرشان دانست که همین روزهای نوشتن این سطور اتفاق افتاده است. حیف که مجوزی برای گفتن نام آنها نیست، ولی باید اشاره نمود که این قبیل هدیه ها باعث آن می شود کهبرنامهریزیهای مدیران پشتوانه های اجرایی مناسبی نیز پیدا نماید.

باور کنیم که: مردم در ابراز انگیزه های درونی خود به نفع مددجویان آسایشگاه حاضرند از عزیزترین علایق مادی خود گذشته و آن را در راه ابراز عشق و مهربانی هزینه نمایند. چه چیزی می تواند برای یک خانم تازه ازدواج عزیزتر از حلقه ازدواجش باشد. زمانی که آن را از انگشت خود درآورده و سعی می نماید طوری آن را به ما واگذار نماید که نام و اثری از خودش باقی نگذارد، مطمئن هستیم که توانسته‏ایم اعتماد و اطمینان خوب و مثبتی را به او هدیه نمائیم تا سعی نماید عزیزترین شیء مادی خود را با اخلاص به آسایشگاه واگذار نماید.

باور کنیم: اشخاصی هستند که بدون آَشنایی قبلی و فقط از طریق همین نشریه با ما ارتباط پیدا کرده و هزینه ی نگهداری یک یا چند مددجو را تقبل می نمایند، مانند همان آقای مهندس عزیزی که برای اولین بار صدای نازنینش را از گوشی تلفن آسایشگاه شنیدم که در مورد قسمتی از هزینه های نگهداری زهره پیشنهادی داشت بدون آنکه حتی پایش را به آسایشگاه گذاشته یا همشهری من و یا زهره باشد، باید قبول کرد که ابراز عشق و مهربانی مرزی را نمی شناسد.

باورکنیم که: لحظات غم و اندوه برای مددجویان اتفاق می افتد، همانطور که برای همه ی افراد عادی اجتماع هم اتفاق می افتد بعضی از آنها یاد عزیزان خود در خانه و کاشانه ی پدری خودشان می افتند و آن وقت چهره ی آنها نشانگر احساس توام با ناراحتی آنان است، یا حسادت ذاتی بین این دختران معصوم باعث می شود که اگر یکی از مددیاران یا پرستاران با دیگری انس و الفت بیشتری را نشان دهد، آن یکی ناراحت گردد. این همان احساسی است که بین فرزندان یک خانواده نیز اتفاق می افتد. باید بپذیریم که این مددجویان هم انسانهایی مانند ما هستند و احساساتی همانند ما دارند.

باور کنیم که:لحظه های شادی و سرور نیز در بین آنان بسیار دیده می شود از لحظات شادی زودگذر برگزاری یک جشن معمولی یا شادی ماندگار دیدار یک دوست، یک آشنا، یک قوم و خویش که تا مدت ها زندگی و خاطر آنها را مملو از لحظات شاد و امیدوار کننده می نماید. از آنجائی که تداوم این گونه لحظات برای آرامش مددجویان و فضای عمومی آسایشگاه بسیار مناسب است، باید قبول کرد که ایجاد شادی و تداوم آن مواردی است که هم توسط کارکنان و هم توسط دوستداران هنرمند آسایشگاه به مناسبت های مختلف انجام می‏گیرد.

باورکنیم که: در اینجا به جهت آن که چیزی برای مددجویان کم گذاشته نشود، سعی می‏شود برنامه های متنوعی برای آنها فراهم گردد. عشق خیری نیکوکار به همراهی با این عزیزان باعث شده که هر سال یک بار کلیه مددجویان به اتفاق مددیاران و پرستاران و مددکاران خود برای مدت سه روز به مشهد مقدس عزیمت نمایند. مسافرتی که توأم با زیارت و سیاحت است و باعث شادی روح و قلب همه ی مسافران این سفر معنوی می‏‎گردد. سفری که باور کنیم آنچه بر خود می پسندی بر دیگری هم سزاوار است.

در اینجا برای گذران اوقات فراغت مددجویان برنامه های خاصی تدارک دیده شده است. عده ای از آنها از کلاس های داخل آسایشگاه استفاده می نمایند، برای عده ای کلاس های بیرون از آسایشگاه فراهم شده است. عده ای از آنها سر ساعت مقرر به ورزش روزانه می پردازند، و عده ای دیگر به کارهایی که مورد علاقه ی خودشان است و انجام آن برای ادامه ی زندگی کلیه مددجویان ضروری استمشغولمیگردند، تا آنها هم دریابند که خانوادهیبزرگساکن آسایشگاه باید مانند خانواده های عادی پویا و پیش رونده باشد و بسیاری باورهای دیگر که باید بیایی و از نزدیک آن را با احساس و عمق وجود خود درک نمایی و بالاخره باید باور کنیم که در داخل آسایشگاه زندگی واقعی جاریست و در جائی که زندگی جاری است، عشق هست، مهربانی هست، انگیزه هست، سعادت هست و امید و صفا و صمیمیت و صداقت، صداقتی که مددجویان ما را ممتاز نموده است، صداقتی که از ابتدای زندگی با آنان همراه بوده و در گذر زمان به آلایش ها و دروغ های روزگار آلوده نگردیده است. صداقتی که باعث می گردد که اگر چیزی از خدای بزرگ برای دیگران بخواهند و دعا نمایند، به اجابت نزدیک تر می‏‏شود و گاه و بیگاه شادی کسانی را می بینیم که نیاز خود را برآورده می بینند. در مسیر گذران این زندگی پویا همکاران ما هم نهایت سعی و کوشش خود را به کار بسته اند تا هماهنگ و هم نوا با این جریان به حرکت خوب و منظم آن مداومت بخشند تا جائیکه وقتی پای صحبت آنان می نشینی از ته دل ابراز می دارند که به مرخصی نمی روم، زیرا زمانی که بیرون از آسایشگاه هستم دلم این جاست و …

و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل شیخ فریدالدین عطار می گوید…

حدیث عشق در دفتر نگنجد
 حساب عشق در محشر نگنجد
عجب می‌آیدم کین آتش عشق
 چه سودایی است کاندر سرنگنجد
 برو مجمر بسوز ار عود خواهی
 که عود عشق در مجمر نگنجد
درین ره پاک دامن بایدت بود
 که اینجا دامن تر درنگنجد
هر آن دل کاتش عشقش برافروخت
 چنان گردد که اندر برنگنجد
دلی کز دست شد زاندیشه‌ی عشق
 درو اندیشه‌ی دیگر نگنجد
برون نه پای جان از پیکر خاک
 
 که جان پاک در پیکر نگنجد
 شرابی کان شراب عاشقان است
 ندارد جام و در ساغر نگنجد
 چو جانان و چو جان با هم نشینند
 سر مویی میانشان درنگنجد
رهی کان راه عطار است امروز
 در آن ره جز دلی رهبر نگنجد

پاسخ بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *