یک سال دیگر هم از افتتاح مؤسسه خیریه معلولین ذهنی امیرالمؤمنین(ع) سبزوار گذشت و ما اکنون یازدهمین سالگرد این روز به یادماندنی را جشن می گیریم. تقویم را که نگاه کنید پر است از مناسبت هایی که گاهی نشان از هزاران سال پیش دارد و گاه نشان از مناسبت هایی که چند سال بیشتر از عمرشان نمیگذرد، تقویم یادآور خوبی است، تقویم ها در ظاهر پر از برگه های سفید و یا عکس های هنری زیبا هستند ولی باطن آنها پر از یادها و خاطرات رنگارنگ است، اگر چشم های خود را چند لحظه ای ببندیم و در دنیای خاطرات سفری هرچند کوتاه نمائیم، لحظه های خوش و ناخوش فراوانی را می بینیم که در این سالها در این مؤسسه اتفاق افتاده است.
از همان ابتدا می دانستیم که می توانیم این کار را به سرانجام برسانیم زیرا در خود احساس عجیب توانمندی می کردیم دلایل آن هم فراوان بود.
می دانستیم توانمندیم زیرا برای راحتی و آسایش و توانبخشی کسانی برنامه ریزی کرده بودیم که جزو درماندگان این سرزمین بودند و هنگامی که هدف خدمت به خلق خداست حمایت همه جانبه خداوند نیز شامل شما می شود.
توانمندیم زیرا در این رهگذر از حمایت خانواده های خوب و مهربانی چون شما مردم عزیز، خیر و نیکوکار بهره مندیم. شما که در سراسر سال های خاطره انگیز گذشته وجودتان را در کنار خود احساس کرده ایم و اگر این حمایت و یاری شما نبود صمیمانه عرض کنم که ما الان چیزی نبودیم.
توانمندیم زیرا برای رسیدن به مقصود برنامه ریزی نموده و پستی و بلندی های پیشرو را سنجیده و در مسیر رسیدن به قله موفقیت این راه سخت را هموار کرده ایم.
توانمندیم زیرا از انجام کارهای سخت نمیهراسیم و با پشت گرمی به وجود شما عزیزان سعی کردیم مشکلات را حل کنیم.
توانمندیم زیرا شکست های کوچک را مقدمهی پیروزی های بزرگ می دانستیم و به تجربه هم ثابت کردیم که در پس این شکست های به ظاهر کوچک و با بدست آوردن پیروزی های خوب چه لذتی و چه شوقی نهفته است و این خود در ادامه ی راه مصمم تر و استوارترمان می کرد.
توانمندیم زیرا هرگز یاس و نا امیدی را به خود راه ندادیم و نگذاشتیم دیو یأس ما را چنان سازد که برنامه ی خود را فدای مصلحت ساخته و از مسیر اصلی خود خارج شویم.
از همه مهم تر توانمندیم زیرا که قادر به دوست داشتن دیگران هستیم. دوست داشتن شما بزرگوارانی که همچون رهروان همراه یک راه پر فراز و نشیب با ما بودید. دوست داشتن همه ی کسانی که به خدمت ما نیازمند بودند. دوست داشتن همکاران خوب خود که زحمتشان و نتیجه ی کارشان آسایش مددجویان ماست و باز مهم تر از همه دوست داشتن دختران عزیزمان که آن ها را مانند فرزندان خود بزرگ و گرامی می داریم.
تلاش ما در این است که نشاط و شادی در این تکه مقدس از خاک خدا باعث حرکت و امید برای مددجویان باشد در این رهگذر و به جهت آن که چیزی برای مددجویان کم گذاشته نشود برنامه های متنوعی برای آن ها فراهم می گردد. به عنوان مثال باید بگویم که آنها هر سال به مدت سه روز به مشهد مقدس رفته و ضمن زیارت امام رضا از سایر اماکن سیاحتی و گردشگری این شهر نیز استفاده می کنند. در فصولی که می توان از طبیعت استفاده بیشتری نمود به این مکان ها نیز برده می شوند. بعضی از آن ها درست مانند بچه های معمولی به کلاس های آموزشی خارج از آسایشگاه رفته و حرفه ای را آموزش می بینند. باور کنید صبحها که لباسهای فرم مدرسه را به تن کرده و کولههای خود را به پشت انداخته و منتظر سرویس مدرسه شان هستند اهالی آسایشگاه صحنه بسیار زیبایی را مشاهده می کنند که این دختران حتی در خواب شبشان هم نمی دیده اند.
بسیاری از آنها هم در آسایشگاه در کلاس های آموزش هنری از قبیل سرمه دوزی، عروسک سازی، پولک دوزی، نقاشی، بافت گلیم و … حرفه های دیگری که برای پر کردن اوقات فراغت آنان توسط مربیان مخصوص برنامهریزی شده شرکت می نمایند.
عده ای دیگر به کارهایی که مورد علاقهشان است و انجام آن برای ادامه ی زندگی کلیه مددجویان ضروری است مشغول می گردند، تا آنها هم دریابند که خانواده ی بزرگ ساکن آسایشگاه باید مانند خانواده های عادی پویا و پیش رونده باشد و بسیاری باورهای دیگر که باید بیایی و از نزدیک آن را با احساس و عمق وجود خود درک نمایی و بالاخره باید باور کنیم که در داخل آسایشگاه زندگی واقعی جاریست و در جایی که زندگی جاری است، عشق هست، مهربانی هست، انگیزه هست، سعادت هست، و امید و صفا و صمیمیت و صداقت، صداقتی که مددجویان ما را ممتاز نموده، صداقتی که از ابتدای زندگی با آنان همراه بوده و در گذر زمان به آلایش ها و دروغ های روزگار آلوده نگردیده است. صداقتی که باعث می گردد که اگر چیزی از خدای بزرگ برای دیگران بخواهند و دعا نمایند، به اجابت نزدیک تر می شود و گاه و بیگاه شادی کسانی را می بینیم که نیاز خود را پس از دعای بچههای ما برآورده می بینند.
اما عزیزان خانم ها و آقایان صمیمانه و از ته قلب می گویم: هرآنچه دراین مؤسسه میبینید از برکت حضور شما و امثال شما بوده که دست ما را صمیمانه فشرده و به یاریمان آمده اید.
شما بودید که در این مزرعه ی عشق، بذر نیکوکاری پاشیدید، تا امروز در بهار دل ها گل معنویتش شکفته شود. سرسبزی امروز مدیون همت شماست که شادی های خود را بر کویر نیازهای این مددجویان ارزانی داشتید. شما که زنگ واژه های زندگی را در گوش بسیاری به صدا درآوردید. شما که با گام نهادن در اینجا عشق و زندگی را به ساکنان آن هدیه نموده و شادمانی را میهمان سفره آن ها کردید و عاطفه را شرمنده ی خود ساختید.
عاشقانی دور از ریا، اسطوره هایی که با هدیه عشق، تمامی وجودتان را در اختیار دردمندان گذاشتید. این مؤسسه اکنون معبد عاشقان است، در سالروز تولدش گرد هم آمدهایم تا ببینم رقص سماع عاشقانه ی دخترانش را با پاهای بی رمقشان و بشنویم لالایی کودکان گنگ را با زبان بی زبانی شان که چه خوش می رقصند و می خوانند. امروز طراوت میهمان دل های ما شده، امروز از آسمان عطوفت می بارد. امروز زمین آسایشگاه آسمانی شده و امروز روزی است که حضور خدا را در همین نزدیکی حس می کنیم.
در پایان ضمن تشکر مجدد از شما در طول این سال ها و در این مؤسسه دوباره یادآوری می نمایم که ما سفرمان را آغاز کردیم با باور قوی خداوندی که اگر همراهمان نباشد ما را یک نفس هم سودی نیست و به پشتیبانی شما عزیزان مفتخریم و همگی می دانیم که اگر هر کداممان رنج رسیدن ببریم، به خدا خواهیم رسید و وجودمان به نور و باور خدا روشن میشود. مولانا شدن سخت، اما شدنی است، این را من می دانم و شما می دانید و همه میدانیم که داشته ها به دردمان نمی خورد، ما باید به معرفت برسیم، این شعار نیست، شدنی است و باید که خواست، خداوند می گوید شما در خانه ی مرا به صدا درآورید من در را می گشایم، اما گاهی به خاطر کوری دلمان و سنگینی خودآگاهی و منیت ها کوریم و اصلا دری نمی بینم. باید که سایهها را رها کنیم و بیش از پیش به یاری محرومان جامعه پرداخته و شکوفههای مهربانی را به آنها هدیه نمائیم.